آموزش و سرگرمی

جواب و معنی صفحه ۵۲ تا ۵۶ درس ششم ادبیات فارسی یازدهم ؛ پرورده عشق

جواب صفحه ۵۲ و ۵۳ و ۵۴ و ۵۵ و ۵۶ ادبیات فارسی یازدهم که مربوط به سوال های درس ششم آغاز گری تنها از فصل ۳ ادبیات غنایی است را در حاشیه نیوز برای شما دانش آموز فعال و کوشا آماده شده است. در این قسمت به حل گام به گام پاسخ سوالات کارگاه متن پژوهی قلمرو زبانی و قلمرو ادبی و قلمرو فکری و درک و دریافت و معنی شعر و متن صفحه ۵۲ و ۵۳ و ۵۴ و ۵۵ و ۵۶ ادبیات فارسی یازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای می‌پردازیم.

جواب صفحه ۵۲ تا ۵۶ ادبیات فارسی یازدهم

در پاسخ معنی و ارایه های ادبی صفحه ۵۲ و ۵۳ فارسی یازدهم خواهیم داشت:

۱- چون رایت عشق آن جهانگیر / شد چون مه لیلی آسمان گیر

معنی: زمانی که آوازه‌ی عشق مجنون همانند زیبایی لیلی در جهان پیچید و معروف شد.

قلمرو زبانی: چون نخست: هنگامی‌که
رایت: درفش، پرچم، بیرق
جهانگیر: گیرنده جهان، فتح کننده دنیا، منظور مجنون است
چون دوم: مانند
رایت: بیرق، پرچم، دِرَفش
مَه: مخفّف ماه
چون در مصراع اول: وقتی که
بیت: یک جمله به شیوه بالغی
رایت: نقش نهاد
مَه: نقش متمم
آسمان گیر: نقش مسند.

قلمرو ادبی: قالب: مثنوی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (رشته انسانی)
رایت عشق: اضافه تشبیهی
«چون» نخست و دوم: جناس همسان
چون مه لیلی: تشبیه
مه: استعاره از جمال و کمال لیلی
آسمان گیر شدن: کنایه از مشهور شدن و اغراق
موقوف المعانی
درون مایه شعر: سختی های عشق
جهانگیر: کنایه از مجنون
مَه و آسمان: تناسب
چون و چون: جناس تام
لیلی: ایهام تناسب: ۱ .لیلی خانم ۲ .یک شب (که با ماه و آسمان تناسب دارد)

پیام: عشق مجنون

۲- هر روز خَنیده نام‌تر گشت / در شیفتگی تمام تر گشت

معنی: مجنون هر روز معروف‌تر می‌شد و عشق و شیفتگی‌اش نسبت به لیلی افزایش می‌یافت.

قلمرو زبانی: خنیده: مشهور، معروف، نامدار
خنیده نام تر گشتن: مشهورتر شدن، پرآوازه تر گردیدن
شیفتگی: عاشقی
تمام تر:کامل تر

قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»
گشت: واژه آرایی، ردیف
جناس: هر، در
خنیده نام تر گشتن: کنایه از مشهور تر شدن

پیام: کمال عشق مجنون

۳- برداشته دل ز کار او بخت / درمانده پدر به کار او سخت

معنی: (حتی) بخت و اقبال هم در کار او ناامید شده بود و پدرش نيز به شدت در کار او گرفتار شده بود (نمی دانست برای حل مشکل او چه کاری انجام بدهد).

قلمرو زبانی: درمانده: درمانده شده
سخت: به سختی
بیت: دو جمله
بخت و پدر: نقش نهاد
سخت: نقش قید.

قلمرو ادبی: بخت دل ز کار او برداشته: جانبخشی، کنایه از ناامید شدن
بخت، سخت:‌ جناس
واژه آرایی: کار، او
درماندن: کنایه از ناتوان شدن
بخت و سخت: جناس ناقص اختلافی
بخت از کاری دل بردارد: تشخیص و استعاره
کار در مصراع دوم: استعاره از عشق
مصراع اول: کنایه از بدشانسی.

پیام: ناامیدی از درمان مجنون

۴- خویشان همه در نیاز با او / هر یک شده چاره‌ساز با او

معنی: همه قوم و خویش‌ها برای همراهی پدر، هر کدام به فکر راه چاره‌ای برای مشکل او بودند.

قلمرو زبانی: خویشان: ج خویش، اقوام
نیاز: دعا
چاره‌ساز: چاره یاب
بیت: یک جمله به شیوه بالغی
همه: نقش بدل.

قلمرو ادبی: ردیف: با او
واج‌آرایی: «آ»
کنایه: در نیاز بودن یا کسی کنایه از همراهی و همدلی کردن با فرد.

پیام: چاره جویی برای حل مشکل

۵- بیچارگی  ورا  چو  دیدند / در چاره‌گری زبان کشیدند

معنی: بستگان و خویشاوندان مجنون با پدر مجنون دعا می‌کردند و در فکر راه چاره بودند.

قلمرو زبانی: بیچارگی: درماندگی، بدبختی
ورا: وی را (مجنون)
چاره‌گری: تدبیر، مصلحت اندیشی، چاره یابی
زبان کشیدن: سخن گفتن
بیت: دو جمله
بیچارگی: مفعول.

قلمرو ادبی: کنايه: «زبان کشیدن» کنایه از سخن گفتن
واج‌آرایی: واج «ر»
بیچارگی و چاره گری: مراعات نظیر

پیام: چاره جویی برای حل مشکل

۶- گفتند به اتفاق یک سر / کز کعبه گشاده گردد این در

معنی: همگی به اتّفاق گفتند که مشکل او فقط با رفتن به زیارت کعبه حل می‌شود.

قلمرو زبانی: به اتفاق: همه با هم
یک سر: همه، سراسر، تماما
کز: که از
گشاده: باز
بیت: دو جمله
به اتّفاق و یکسر: نقش قید و رابطه ترادف

قلمرو ادبی: در گشاده گردیدن: کنایه از مشکل حل شدن
در: استعاره از مشکل عشق مجنون
کعبه: مجاز از زیارت خانه کعبه
واج آرایی «د»

پیام: متوسل شدن به کعبه

۷- حاجت گـه جمله جهان اوست / محراب زمین و آسمان اوست

معنی: کعبه محل برآورده شدن خواسته همه جهانیان و عبادتگاه همه مردم است.

قلمرو زبانی: حاجت گه: محل برآورده شدن حاجت
جمله: همه، سراسر‌‌
محراب: قبله گاه، جای ایستادن پیش نماز در مسجد
بیت: دو جمله

قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان
زمین، آسمان: مجاز از همه موجودات، تضاد.
واج آرایی«ج»

پیام: برآورده شدن دعا در کعبه

۸- چون موسم حج رسید برخاست / اشتر طلبید و محمل آراست

معنی: وقتی زمان حج فرا رسید، پدر مجنون شتری آماده کرد و کجاوه‌ای بر روی آن گذاشت.

قلمرو زبانی: موسم: زمان، هنگام
برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز)
اشتر: شتر
محمل: کجاوه که بر شتر بندند، مهد
آراستن: آماده کردن، (بن ماضی: آراست، بن مضارع: آرا)
بیت: چهار جمله

قلمرو ادبی: مصراع اول یک جمله مرکب و مصراع دوم دو جمله ساده است
کنایه: «محمل آراستن» و «اشتر طلبيدن» کنايه از آمادۀ سفر شدن
واج‌آرایی: «س»، «ت»
مصراع دوم: کنایه از آماده شدن
محمل و اشتر: مراعات نظیر (تناسب)

پیام: آماده سفر حج شدن

۹- فرزند عزیز را به صد جهد / بنشاند چو ماه در یکی مهد

معنی: فرزند گرامی خود (مجنون) را با تلاش فراوان، مانند ماه بر کجاوه‌ای نشاند (سوار کرد).

قلمرو زبانی: صد: مجاز از بسیار
جهد: کوشش، تلاش، سعی
مهد: کجاوه
یکی مهد: مهدی
بیت: یک جمله
فرزند: نقش مفعول
ماه: نقش متمم
عزیز: نقش صفت

قلمرو ادبی: چو ماه: تشبیه
مهد، جهد: جناس ناهمسان
فرزند مانند ماه: تشبیه
مهد و جهد: جناس ناقص اختلافی
صد: نماد کثرت، مجاز از زیادی و اغراق
واج آرایی «د»

پیام: آماده سفر شدن

۱۰- آمد سوی کعبه سینه پر جوش / چون کعبه نهاد حلقه بر گوش

معنی: پدر با سینه‌ای پر از درد و ناله، به سوی کعبه آمد و خانه خدا را همچون غلامی حلقه به گوش در آغوش کشید و به آن متوسل شد.

قلمرو زبانی: پرجوش: نگران، پر تب و تاب
نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه)
بیت: دو جمله
حلقه: نقش مفعول

قلمرو ادبی: سینه: مجاز از دل
چون کعبه: تشبیه
حلقه بر گوش نهادن: کنایه از بندگی کردن
سینه، گوش: تناسب
سینه پُرجوش: کنایه از دردمند
جناس: جوش، گوش
جانبخشی: درِ کعبه، حلقه‌ای دارد و شاعر در دنیای خیال خود، کعبه را مانند غلامی می داند که حلقه بر گوش دارد به نشانهٔ بندگی و تسلیم بی چون و چرا در برابر ارادهٔ پروردگار خود.
حلقه: ایهام: ۱.حلقه درِ خانه کعبه ۲.حلقه بندگی غلامان
پدر مجنون مانند کعبه – کعبه مانند غلام: تشبیه
حلقه به گوش بودن کعبه: تشخیص و استعاره

پیام: توسل جستن به کعبه

۱۱- گفت ای پسر این نه جای بازی است / بشتاب که جای چاره سازی است

معنی: پدر به مجنون گفت: فرزندم این جا محل شوخی نیست. تلاش کن تا چاره‌ای برای درد خود بیابی.

قلمرو زبانی: بشتاب: عجله کن، (بن ماضی: شتافت، بن مضارع: شتاب)
بیت: پنج جمله
این: منظور کعبه
پسر: نقش منادا

قلمرو ادبی: نه جای بازیست: کنایه از اینکه شوخی نیست
واژه آرایی: جا، است

پیام: پند دادن به پسر

۱۲- گو یا رب از این گزاف کاری / توفیق دهم به رستگاری

معنی: فرزندم پروردگار خود را صدا بزن و از او بخواه که از این کار بیهوده عشق نجاتت دهد و توفیق رستگاری ارزانی‌ات کند.

قلمرو زبانی: گو: بگو
یا رب: پروردگارا
گزاف: زیاده روی، بیهوده کاری
توفیق: کسی را در کاری یاری کردن
توفیق دهم: به من توفیق بده
رستگاری: نجات
بیت: سه جمله
رب: نقش منادا
توفیق: نقش مفعول
«-َم» در دهم: مفعول یا مضاف الیه.

قلمرو ادبی: کنایه: «گزاف‌کاری» کنایه از عشق
واج‌آرایی: مصوت بلند «آ»
رب و توفیق و رستگاری: مراعات نظیر (تناسب)

پیام: دعا برای رهایی از عشق

۱۳- دریاب که مبتلای عشقم / آزاد کن از بلای عشقم

معنی: بگو خدایا گرفتار عشق هستم. با عنایت و لطف خود، مرا از این بلا رها کن.

قلمرو زبانی: دریاب: رسیدگی کن
که: زیرا
مبتلا: بیمار
بیت: سه جمله
مبتلا و آزاد: نقش مسند
عشق: نقش مضاف الیه
«-َم» در مصراع اول فعل اسنادی به معنای «هستم»
«-َم» در مصراع دوم نقش مفعول دارد (مرا آزاد کن)

قلمرو ادبی: بلای عشق: اضافه تشبیهی
بلای عشقم: جهش ضمیر (من را از بلای عشق …)
مبتلا و آزاد: تضاد

پیام: دعای پدر برای رهایش از عشق

۱۴- مجنون چو حدیث عشق بشنید / اوّل بگریست پس بخندید

معنی: وقتی که مجنون از عشق سخنی شنيد، ابتدا گريه کرد و سپس خنديد.

قلمرو زبانی: حدیث: سخن
گریستن: گریه کردن (بن ماضی: گریست، بن مضارع: گری)
بیت: سه جمله به شیوه عادی
حدیث: نقش مفعول
عشق: نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی: بگریست، بخندید: تضاد
حدیث و بشنید – مجنون و عشق: مراعات نظیر (تناسب)

پیام: گفتگو از عشق

۱۵- ز جای چو مار حلقه برجست / در حلقه زلف کعبه زد دست

معنی: مجنون مانند مار چنبره زده پرید و حلقه در خانه خدا را به دست گرفت.

قلمرو زبانی: حلقه: چنبره زده
برجست: پرید، جهید، (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه)
بیت: دو جمله
حلقه در مصراع اول: نقش صفت
حلقه در مصراع دوم: نقش متمم

قلمرو ادبی: چو مار: تشبیه
زلف، دست: تناسب
زلف کعبه: اضافه استعاری و تشخیص
دست: مجاز از پنجه دست
حلقه و حلقه: جناس تام
دست در حلقه زدن: کنایه از پناه بردن و متوسّل شدن

پیام: توسل جستن به کعبه

۱۶- می‌گفت گرفته حلقه در بر / کامروز منم چو حلقه بر در

معنی: مجنون در حالی که حلقه‌ کعبه را در دست گرفته بود ‌گفت: امروز به کعبه متوسل شده‌ام.

قلمرو زبانی: بر: آغوش
کامروز: مخفّف که امروز
بیت: دو جمله
حلقه در بر و امروز: نقش قید
چو حلقه بر در: نقش مسند

قلمرو ادبی: بیت ذو قافیتین دارد (در، بر/ بر، در)
حلقه در برگرفتن: کنایه از متوسل شدن
بر، در: جناس ناهمسان
«بر» نخست و «بر» دوم: جناس همسان
چو حلقه: تشبیه
واژه آرایی: حلقه
«در» نخست و «در» دوم: جناس همسان
حلقه: آرایه تکرار

پیام: توسل جستن به کعبه

۱۷- گویند ز عشق کن جدایی / این نیست طـریق آشنایی

معنی: خدایا، به من می‌گویند که از عشق دوری کن! اما این راه و رسم عاشقی نیست.

قلمرو زبانی: طریق: راه
آشنائی: دوستی و عشق
بیت: سه جمله
جدایی: مفعول
طریق: مسند

قلمرو ادبی: تضاد: آشنایی، جدایی
واژه دوتلفظی: «آشنایی»
بیت سه جمله دارد
آشنایی: مجاز از عشق
عشق: مجاز از لیلی

پیام: جدایی ناپذیری از عشق

۱۸- پرورده عشق شد سرشتم / جز عشق مباد سرنوشتم

معنی: جان من با عشق پرورش یافته است و (آرزو دارم) سرنوشتم بجز عشق نباشد.

قلمرو زبانی: پرورده: پرورش یافته
سرشت: فطرت، آفرینش، طبع
مباد: فعل دعایی به معنای امیدوارم نباشد
بیت: دو جمله
«-َم»: نقش مالیه

قلمرو ادبی: جانبخشی
واژه آرایی: عشق
واج آرایی «ش»
سرشت: مجاز از وجود و ذات

پیام: جدایی ناپذیری از عشق

۱۹- یارب به خدایی خداییت / وانگه به کمال پادشاییت

معنی: پروردگارا تو را به مقام خداوندیت سوگند می‌دهم؛ همچنین به کامل بودن پادشاهی ات تو را سوگند می‌دهم.

قلمرو زبانی: یارب: پروردگارا
به: در معنای سوگند
خدائیت: خدایی ات
کمال: کامل بودن
موقوف المعانی
وانگه: و آن گاه
فعل در جمله دوم و سوم به قرینه معنایی حذف شده است. [سوگند می دهم]وانگه: مخفّف و آنگاه
بیت: سه جمله
«-َت» در هر دو مصراع: نقش مضاف الیه
رب: منادا

قلمرو ادبی: واژه آرایی: خدایی
واج آرایی: «ا»

پیام: سوگند دادن خداوند

۲۰- کز عشق به غایتی رسانم / کاو ماند اگر چه من نمانم

معنی: مرا در راه عشق به جایی برسان که عشق بماند، هر چند که من نابود شوم.

قلمرو زبانی: غایت: پایان، فرجام، نهایت
رسانم: من را برسان
کز: مخفّف که از
کاو: مخفّف که او (منظور لیلی)
من: منظور مجنون
بیت: سه جمله
«-َم» در رسانم: نقش مفعول (مرا برسان)
«-َم» در نمانم: شناسه فعل
عشق و غایت: نقش متمم

قلمرو ادبی: واج آرایی «ن»
مانَد و نمانَم: تضاد و اشتقاق
واج آرایی «م»

پیام: جانفشانی برای عشق

۲۱- گرچه ز شراب عشق مستم / عاشق‌تر ازین کنم که هستم

معنی: خدایا، هر چند وجودم از عشق سرشار است، اما از این هم مرا عاشق‌تر و سر‌مست‌تر کن.

قلمرو زبانی: کنم: (من را کن)
بیت: سه جمله
مست و عاشق تر: نقش مسند
«-َم» در مستم: فعل اسنادی «هستم»
«-َم» در کنم: نقش مفعول (مرا عاشقتر کن)

قلمرو ادبی: شراب عشق: اضافه تشبیهی
مستم، هستم: جناس ناهمسان
عشق و عاشق: تناسب و اشتقاق
شراب و مست: تناسب

پیام: دعا برای افزونی عشق

۲۲- از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمر لیلی افزای

معنی: هر چه از عمر من باقی مانده است بگیر و به عمر لیلی اضافه کن.

قلمرو زبانی: بستان: بگیر (بن ماضی: ستاند، بن مضارع: ستان)
افزای: اضافه کن (بن ماضی: افزود، بن مضارع: افزای)
برجای: باقی
بیت: سه جمله
عمر در هر دو مصراع: نقش متمم
من و لیلی: نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی: واژه آرایی: عمر
تضاد: بستان، افزای
عمر: آرایه تکرار

پیام: دعا برای تندرستی دلبر

۲۳- می‌داشت پدر به سوی او گوش / کاین قصه شنید گشت خاموش

معنی: پدر که به رازها و نیازهای عاشقانه مجنون گوش می‌داد، ساکت شد.

قلمرو زبانی: گوش می‌داشت: گوش می‌کرد
خاموش: ساکت
کاین: مخفّف که این
بیت: سه جمله
قصّه: مفعول
خاموش: مسند

قلمرو ادبی: واج آرایی: «ش»
سوی کسی گوش داشتن: کنایه از شنیدن
خاموش گشتن: کنایه از سکوت
قصّه: استعاره از راز و نیاز عاشقانه مجنون

پیام: ناامیدی پدر

۲۴- دانست که دل اسیر دارد / دردی نه دوا پذیر دارد

معنی: فهمید که دل مجنون اسیر عشق است و درد او دردی است که درمانی ندارد.

قلمرو زبانی: دانست: فهمید، آگاه شد
اسیر: گرفتار
نه دواپذیر: درمان ناپذیر
بیت: سه جمله
دل و درد: نقش مفعول
اسیر: نقش مسند

قلمرو ادبی: دل اسیر داشتن: کنایه از عاشق شدن
درد: استعاره از عشق
درد و دوا: تضاد و تناسب
واج آرایی «د» و «ر».
واژه آرایی: دارد
تضاد: دوا، درد

پیام: درمان ناپذیری عشق

در پاسخ معنی کلمات و واژه صفحه ۵۲ و ۵۳ فارسی یازدهم خواهیم داشت:

رایت: علامت
خنیده: معروف
شیفتگی: عاشقی
بخت: طالع
چاره‌گری: تدبیر و تأمل

محراب: عبادتگاه
موسم: وقت و زمان
اشتر: شتر
محمل: کجاوه، (محمل بستن = آماده کردن کاروان برای حرکت)
جهد: تلاش

مهد: کجاوه
گزاف کاری: زیاده روی
توفیق: کامیابی و پیروزی
رستگاری: رهایی و فلاح
دریاب: به من کمک کن

مبتلا: گرفتار
حدیث: سخن
زلف: موی سر
طریق: راه و روش
پرورده: پرورش یافته

سرشت: خوی و طینت
سرنوشت: آنچه از روز ازل برای انسان مقدر شده است. بخت
کمال: بالاترین مرتبه چیزی
غایت: فرجام و نهایت

در پاسخ قلمرو زبانی صفحه ۵۴ فارسی یازدهم خواهیم داشت:

۱- معنای واژه‌های مشخّص شده را بنویسید.

 جهد برتوست و بر خدا توفیق / زانکه توفیق و جهد هست رفیق (سنایی)

جواب: جهاد: تلاش و کوشش
توفیق: سازگار گردانیدن

 خنیده به گیتی به مهر و وفا / ز اهریمنی دور و دور از جفا (فردوسی)

جواب: خنیده: مشهور، بلند آوازه، معروف

۲- سال گذشته خواندیم که در شیوهٔ بلاغی، جای اجزای کلام در جمله، تغییر می‌کند، امّا در متن آموزشی، مطابق با شیوهٔ عادی و نوشتارِ معیار، نهاد در آغاز جمله و فعل در پایان آن قرار می‌گیرد.

اکنون اجزای بیت زیر را مطابق زبان معیار مرتّب کنید.

گفتند به اتّفاق یک سر / کز کعبه گشاده گردد این در

جواب: گفتند: فعل نهاد
که: حرف نهاد
این در از کعبه گشاده می‌گردد: مفعول

نکته: مصراع دوم مفعول مصراع اوّل واقع شده است؛ در عین حال خود یک جمله است که می‌توان ارکان آن را به ترتیب زیر مشخّص کرد:
که: حرف ربط
این در: نهاد
کعبه: متمم
گشاده: مسند
می‌گردد: فعل اسنادی

۳- در بیت‌های زیر، نقش «ـَـ م» را بررسی کنید.

الف) دریاب که مبتلای عشقم / آزاد کن از بلای عشقم

جواب: «-َ م» نخست: فعل اسنادی / «-َ م» دوم: مفعول (من را از بلای عشق آزاد کن)

ب) پرورده عشق شد سرشتم / جز عشق مباد سرنوشتم

جواب: سرشتم: سرشت من (مضاف الیه)
سرنوشتم: سرنوشت من (مضاف الیه)

در پاسخ قلمرو ادبی صفحه ۵۵ فارسی یازدهم خواهیم داشت:

۱- شاعران، در سرودن منظومه‌های داستانی، غالباً از قالب «مثنوی» بهره می‌گیرند؛ مهم‌ترین دلیل آن را بنویسید.

جواب: زیرا به خلاف قالبهای دیگر تغییر قافیه در مثنوی آسان است. هر بیت قافیه جداگانه‌ای دارد و داستان سرا می تواند بی هیچ تنگنایی هزارها بیت بسراید.

۲- هر یک از بیت‌های زیر را از نظر کاربرد آرایه‌های ادبی بررسی کنید.

چون رایت عشق آن جهان گیر / شد چون مه لیلی آسمان گیر

جواب: رایت عشق: اضافه تشبیهی
«چون» نخست و دوم: جناس همسان
چون مه لیلی: تشبیه
مه: استعاره از جمال و کمال لیلی
آسمان گیر: کنایه از پرآوازه

برداشته دل ز کار او، بخت / درماند پدر به کار او سخت

جواب: بخت دل از کار او برداشته: جانبخشی، کنایه از ناامید شدن
بخت، سخت:‌ جناس
واژه آرایی: کار، او

۳- در بیت زیر، شاعر، چگونه از تشبیه برای خلق کنایه بهره گرفته است؟

آمد سوی کعبه، سینه پر / جوشچون کعبه نهاد حلقه در گوش

جواب: «حلقه در گوش نهادن» عبارت کنایی است که وجه شبه تشبیه نیز قرار گرفته است.

در پاسخ قلمرو فکری صفحه ۵۵ فارسی یازدهم خواهیم داشت:

۱- معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.

حاجت گهِ جملهٔ جهان اوست / محراب زمین و آسمان اوست

جواب: خداوند برطرف کننده‌ی حاجات و نیاز همه‌ی مردم و معبود و معشوق همه‌ی مخلوقات است.

۲) در بیت‌های هفدهم و بیستم، کدام ویژگی‌های «مجنون» بارز است؟

جواب: بیت ۱۷: وفاداری و ثابت قدم بودن در عشق
بیت ۲۰: از خودگذشتگی در راه عشق

۳- بر مبنای درس و با توجّه به بیت‌های زیر، تحلیلی از سیر فکری پدر مجنون ارائه دهید.

عشق بازی، کار بیکاران بُوَد / عاقلش با کار بیکاران چه کار؟ (نعمت الله ولی)

از سر تعمیر دل بگذر که معماران عشق / روز اوّل، رنگ این ویرانه، ویران ریختند (بیدل)

جواب: پدر مجنون عشق را کار بیهوده و باعث رسوایی می دانست و در پی خلاصی مجنون است؛ ولی دلشده عشق را یک موهبت می داند و زندگانی اش را صرف آن می کند.

۴- مفهوم بیت زیر را با نگرشِ خویشانِ مجنون و چاره‌سازی آن‌ها مقایسه کنید.

یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش / بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را (محمّدعلی بهمنی)

جواب: خویشاوندان مجنون، عاقلانه در پی حل مشکل بودند؛ ولی مجنون عاشقانه می اندیشید و در پی عاقلان نبود. عقل و عشق دو راه جداگانه‌ای را درمی نوردند.

در پاسخ معنی حکایت مردان واقعی صفحه ۵۶ فارسی یازدهم خواهیم داشت:

یکی از کوه لکُام به زیارت «سَری سَقَطی» آمد. سلام کرد و گفت: «فلان پیر از کوه لکُام تو را سلام گفت.»

سَری گفت: «وی در کوه ساکن شده است؟ بس کاری نباشد. مرد باید در میان بازار مشغول تواند بود، چنان که یک لحظه از حق تعالی غایب نشود.»

معنی: یک شخصی از کوه لکام به دیدن «سَری سَقَطی» آمد. او به شیخ سلام کرد و گفت: «فلان فرد کهن سالی که در کوه لکام زندگی می‌کند، به شما سلام رساند.»
سَری گفت: «او در کوه زندگی می کند (ساکن شده است)؟ پس او کاری بزرگی نکرده است. مرد باید در بازار مشغول به کار و باشد و در چنین شرایطی بتواند یک لحظه هم از وجود خداوند تعالی غافل نشود؛ وگرنه در کوه بودن و گناه نکردن که هنر نیست»

آرایه های ادبی و زبانی: یکی: نهاد / آمد: فعل
«را» در «تو را سلام گفت»: حرف اضافه به معنای «به» – تو: متمم
از کوه لکُام: کوه: متمم (از حرفه اضافه است) و لکُام مضاف الیه کوه است.
بس کاری نباشد: کار بزرگ و مهمی نیست.

کلّ بند: نُه جمله
سلام: نقش مفعول
تو: نقش متمّم

ساکن و کار و مشغول و غایب: نقش مسند
کوه و لُکام و سلام: آرایه تکرار
مرد: مجاز از انسان
بازار: مجاز از جامعه.

نکته: ابوالحسن سری بن المغلسی السقطی، معروف به سری سقطی، یکی از عارفان و صوفیان قرن سوم هجری قمری بود. حکایت مردان واقعی، از کتاب تذکرة الاولیا نوشته عطار نیشابوری انتخاب شده است.

پیام حکایت

توصیه به هم صحبتی با یکدیگر، در عین حال به یاد خدا بودن است.

معنی لغات و کلمات گنج حکمت مردان واقعی

لکام:‌ نام کوهی در لبان امروزی
زیارت:‌ دیدار
سری سقطی: عارف و صوفی سده سوم هجری قمری
پیر: عارف، مرشد
بس: بسیار
حق تعالی: خداوند بلندمرتبه
غایب: بی خبر
مشغول تواند بود: مشغول باشد

در این بخش، مروری بر جواب صفحه ۵۲ تا ۵۶ فارسی یازدهم انجام داده شد. با اضافه کردن عبارت “حاشیه نیوز” در آخر جستجوهای درسی خود در گوگل، به بهترین پاسخ ها دسترسی خواهید داشت. لطفاً به خاطر داشته باشید که ابتدا سعی کنید پاسخ سوالات را خودتان بیابید و سپس برای بررسی صحت آن به این پاسخ ها مراجعه کنید. اگر سوالی دارید، آن را در قسمت دیدگاه بپرسید تا معلمان و کارشناسان ما به آن پاسخ دهند.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 + 17 =

دکمه بازگشت به بالا