جواب کارگاه نوشتن و حکایت نگاری و فعالیت درس سوم صفحه ۴۷ تا ۵۴ نگارش دوازدهم ؛ نگارش ادبی (۲) قطعه ادبی
جواب صفحه ۴۷ ، ۴۸ و ۵۰ و ۵۱ ، ۵۲ ، ۵۳ و ۵۴ نگارش دوازدهم که مربوط به سوال های درس سوم نگارش ادبی (۲) قطعه ادبی است را در حاشیه نیوز برای شما دانش آموز فعال و کوشا آماده شده است. در این قسمت به حل گام به گام پاسخ سوالات کارگاه نوشتن و حکایت نگاری و فعالیت صفحه ۴۷ ، ۴۸ و ۵۰ و ۵۱ ، ۵۲ ، ۵۳ و ۵۴ نگارش دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای میپردازیم.
جواب صفحه ۴۷ تا ۵۴ نگارش فارسی دوازدهم
در پاسخ فعالیت صفحه ۴۷ نگارش دوازدهم خواهیم داشت:
با توجّه به متن «چراغ سبز» به پرسش های زیر پاسخ دهید.
الف) همان گونه که در پای. نهم خواندید بخش های اصلی متن شامل موضوع، مقدّمه (زمینه چینی) ، (تنه بدنه) و نتیجه (پایان بندی) است. این بخش ها را در متن مشخّص کنید.
جواب: بند مقدمه: «چراغ راهنما قرمز میشود، ترمز م یکنیم و پشت چراغ قرمز میایستیم. در همین لحظه چند پرنده از روی سیمهای برق بالای سرمان برمی خیزند، بال زنان از چراغ قرمز رد میشوند و به طرف دیگر خیابان میروند.
چرا پرندهها چراغ قرمز را رعایت نمی کنند؟!
اما پرندهها که ماشین نیستند!
آیا تنها ماشینها و قطارها و کشتیها و هواپیماها چراغ راهنما دارند؟
چرا باد که میآید، بدون توجّه به چراغ راهنما از چهارراهها میگذرد؟
چرا وقتی که «سیل» میآید، هیچ کدام از قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کند؟ از کوچهها و خیابانها و چراغ قرمزها رد میشود، همه چیز را خراب میکند و خیابانهای جدید میسازد!
امّا سیل و باد که ماشین نیستند تا پشت چراغ قرمز، ترمز کنند و به احترام قانون بایستند!
آیا آنها هیچ قانونی را رعایت نمی کنند؟
بند میانی (بدنه): نه! فکر می کنم آنها هم هرکدام برای خودشان قانونی دارند و چراغ راهنمای خودشان را رعایت می کنند؛ مثلاً روزها که چراغ زردِ آسمان روشن میشود، پرندگان به پرواز درمی آیند و غروب که چراغ آسمان قرمز میشود به آشیانه بازمی گردند. پروانهها هم وقتی که چراغ چمن سبز میشود به پرواز درمی آیند و هنگامی که به چراغ قرمز چمن میرسند، توقّف می کنند.
چراغ درختان که زرد و قرمز میشود، پاییز از چهارراه فصلها می گذرد.
خلاصه ماشینها، آدمها و پرندگان و هم. موجودات برای خودشان قوانین راهنمایی دارند.
امّا آیا قوانین راهنمایی برای ماشینها و آدمها یکسان است؟
نه! ماشینها همیشه باید قوانین راهنمایی را رعایت کنند ولی آدمها که ماشین نیستند تا در همه جا این قوانین را رعایت کنند!
زیرا زندگی تنها یک خیابان نیست که سرِ هم. چهارراههای آن چراغ راهنما گذاشته باشند و جایی مخصوص عابر پیاده خط کشی کرده باشند.
زیرا بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً آسفالت نشده است، بلکه جادّهای است سنگلاخ و پرپیچ و خم و پر از درّه و پرتگاه.
زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً جادّهای پیدا نیست.
زیرا در بعضی از راهها فقط یک جای پا، جادّه را نشان میدهد.
زیرا در بعضی از جاها حتّی جای پایی هم پیدا نیست و ما اوّلین رهگذر آن راه هستیم که جای پای ما جادّه را میسازد.
زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً راه عبور نیست، بلکه کوهی است که باید با چنگ و دندان از صخرههای سخت و عمودی آن بالا رفت.
بند نتیجه (پایانی): در چنین چهارراههایی هیچ چراغ راهنمایی نیست، به جز چراغی که در دلهای ما روشن است.
در چنین راههایی اگر ناگهان چراغ قرمز خون، به علامت خطر روشن شود، آیا باید بایستیم و از رفتن بمانیم، یا خطر کنیم و پیش برویم تا چراغ سبز را برای دیگران روشن کنیم؟
در همین فکرها هستم که ناگهان چراغ راهنما پیش روی ما سبز میشود؛ به راه میافتیم.»
ب) وجود چه عناصری در این متن سبب شده است آن را قطعه ادبی بنامیم؟ آنها را در متن مشخّص کنید.
جواب: مشاهده پدید های طبیعی مثال زلزله، روز، شب و … و تلفیق آنها با خیال و احساس قطعه ادبی می سازد، به شرط اینکه در شرح و تفسیر آن دقت شده باشد و طولانی نباشد.
مانند:
چرا سیل قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کند؟ و از کوچه و خیابان و چراغ قرمز عبور می کند.
روزها که چراغ زرد آسمان روشن می شود پرندگان به پرواز در می آیند.
غروب ها که چراغ آسمان قرمز است پرندگان به آشیانه باز می گردند.
چراغ درختان که زرد و قرمز می شود پاییز از چهارراه فصل ها می گذرد.
بعضی از قسمت های زندگی آسفالت نشده است.
در پاسخ فعالیت صفحه ۴۸ نگارش دوازدهم خواهیم داشت:
می توانید بگویید در جمله «چراغ درختان که زرد و قرمز می شود، پاییز از چهارراه فصل ها می گذرد» چه آرایه هایی دیده می شود؟
جواب:تشبیه: چهار راه فصل ها ⇐ فصل ها به چهار راه تشبیه شده است.
وجه شبه: چهار ⇐ بین فصل و راه
تشبیه: سبز شدن در بهار و زرد شدن در پاییز تشبیه شده است.
مراعات نظیر (۱): چراغ زرد قرمز چهار راه
مراعات نظیر (۲): درختان، پاییز، فصل
تشخیص و استعاره مکنیه: گذر کردن پاییز از چهار راه
در پاسخ فعالیت صفحه ۵۰ نگارش دوازدهم خواهیم داشت:
پس از مطالعه متن بالا، پرسش های زیر را در گروه پاسخ دهید.
۱) در این متن، چه نگاه تازهای به موضوع زمستان دیده می شود؟
جواب: فقط با خواندن جمله بهار کلاغ ها زمستان است، می فهمیم که زمستان را از زاویه دیگر هم می شود بررسی کرد، اینکه در نبود بلبلان و گل ها، کلاغ ها در زمستان حضور پر رنگ تری دارند و انگار فصل خودنمایی آنان است.
۲) آیا در این متن از واژه ها و آرایه های ادبی مناسب استفاده شده است؟
جواب: بله جملات زیر بخشی از آنها هستند:
موسیقی زمستان غار غار است.
غربت بلبل و بهار
تناقص برف و کلاغ
جانمان بهارانه می شود
بلبلان بر شاخه قلبمان می نشینند.
گل، آغاز بلبل است.
و …
در پاسخ کارگاه نوشتن صفحه ۵۱ و۵۲ و۵۳ و ۵۴ نگارش دوازدهم خواهیم داشت:
تمرین ۱: پس از مطالعه متن زیر، به پرسشها پاسخ دهید.
«طوفان در وسعت روحت میپیچد. گردبادِ اضطراب در وجودت میچرخد و موج درموج، حادثهها و خطرها بر ساحل قلبت سر میکوبند.
پناهگاه کجاست؟ کدام آرامش، نگاه خسته و نگرانت را خواهد نواخت؟ کدام لنگرگاه امن، کشتی شکست. جانت را پناه خواهد داد؟
در تنهایی و بی پناهی، در لحظههای غریبان. زندگی، وقتی هیچ کس و هیچ چیز نیست، یک تکیه گاه باقی است؛ تکیه گاه نماز!
چرا اخم؟ چرا اندوه؟ وقتی کسی هست که لبهایت را به تبسّم بگشاید؛ وقتی بهانه بزرگی برای زدودن اندوه هست، چرا به آن پناه نبریم؟
وقتی سجاده را میگسترانی، بهشت پیش رویت در میگشاید؛ همه گلهای بهاری به تبسّم میایستند و نسیم نجوای فرشتگان و صدای بال ملکوتیان در فضا میپیچد.
وقتی تکبیر میگویی و «بزرگ ترین» را میخوانی، همه چیز در نگاهت کوچک میشود. هم. آنچه در نگاه بی نمازان بزرگ است، در حقیرانه ترین هیئت چهره مینماید. مگر ما هماره شکست خود را آنگاه نمی بینیم که مشکل را بزرگتر از خویش ببینیم؟ وقتی به بزرگ ترین، پیوند میخوریم دیگر کوچک نیستیم.
قطره دریاست اگر با دریاست / ورنه او قطره و دریا دریاست
نماز فرصت بزرگ شدن است؛ بزرگ ترشدن از هر چیز جز او و در کنار این بزرگ شدن، درک کوچکی خویش در مقابل آن بزرگ. چه تناقض شکوهمندی!
در عین بزرگ دیدن، کوچک انگاشتن، در نهایت سر نهادگی، سرفرازی دیدن و در اوج عظمت، خشوع، خضوع و تواضع را چشیدن. نماز، ادراک عظمت او و درک عظمت خویش است. به رکوع میرویم و با این خم شدن در مقابل دوست، بزرگ میشویم. بزرگتر از آسمان، بزرگتر از کهکشانها به سجده میرویم و در این نهایت افتادگی، از خاک به عالم پاک پل میبندیم.
نماز پیوستن و گسستن است؛ گسستن از اغیار و پیوستن به یار، بریدن از ناراستی و پیوستن به درستی. نماز با سلام پایان می یابد و «سلام» نشانه سلامتی است. پایان نماز تضمین «سلامت» است که هرکس تا «سلام» نماز را با خدا باشد، به ساحل سلامت اندیشه و روح و جان رسیده است.»
۱) آغاز، میانه و پایان بندی متن را بررسی کنید.
جواب: بند مقدمه (آغازین): «طوفان در وسعت روحت میپیچد. گردبادِ اضطراب در وجودت میچرخد و موج درموج، حادثهها و خطرها بر ساحل قلبت سر میکوبند.
پناهگاه کجاست؟ کدام آرامش، نگاه خسته و نگرانت را خواهد نواخت؟ کدام لنگرگاه امن، کشتی شکست. جانت را پناه خواهد داد؟
در تنهایی و بی پناهی، در لحظههای غریبان. زندگی، وقتی هیچ کس و هیچ چیز نیست، یک تکیه گاه باقی است؛ تکیه گاه نماز!
چرا اخم؟ چرا اندوه؟ وقتی کسی هست که لبهایت را به تبسّم بگشاید؛ وقتی بهانه بزرگی برای زدودن اندوه هست، چرا به آن پناه نبریم؟
بند میانی (بدنه): وقتی سجاده را میگسترانی، بهشت پیش رویت در میگشاید؛ همه گلهای بهاری به تبسّم میایستند و نسیم نجوای فرشتگان و صدای بال ملکوتیان در فضا میپیچد.
وقتی تکبیر میگویی و «بزرگ ترین» را میخوانی، همه چیز در نگاهت کوچک میشود. هم. آنچه در نگاه بی نمازان بزرگ است، در حقیرانه ترین هیئت چهره مینماید. مگر ما هماره شکست خود را آنگاه نمی بینیم که مشکل را بزرگتر از خویش ببینیم؟ وقتی به بزرگ ترین، پیوند میخوریم دیگر کوچک نیستیم.
قطره دریاست اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا دریاست نماز فرصت بزرگ شدن است؛ بزرگ ترشدن از هر چیز جز او و در کنار این بزرگ شدن، درک کوچکی خویش در مقابل آن بزرگ. چه تناقض شکوهمندی!
در عین بزرگ دیدن، کوچک انگاشتن، در نهایت سر نهادگی، سرفرازی دیدن و در اوج عظمت، خشوع، خضوع و تواضع را چشیدن. نماز، ادراک عظمت او و درک عظمت خویش است. به رکوع میرویم و با این خم شدن در مقابل دوست، بزرگ میشویم. بزرگتر از آسمان، بزرگتر از کهکشانها به سجده میرویم و در این نهایت افتادگی، از خاک به عالم پاک پل میبندیم.
بند پایانی (نتیجه): نماز پیوستن و گسستن است؛ گسستن از اغیار و پیوستن به یار، بریدن از ناراستی و پیوستن به درستی. نماز با سلام پایان می یابد و «سلام» نشانه سلامتی است. پایان نماز تضمین «سلامت» است که هرکس تا «سلام» نماز را با خدا باشد، به ساحل سلامت اندیشه و روح و جان رسیده است.»
۲) دو جمله از متن انتخاب کنید که به نظر شما زیباتر و تأثیر گذارترند.
جواب: ۱) به رکوع می رویم و با این خم شدن در مقابل دوست بزرگ می شویم.
۲) همه گل های بهاری به تبسم می ایستند.
۳) به آرایه تضاد توجّه کنید و تأثیر آن را در ایجاد فضای ادبی متن بیان کنید.
جواب: استفاده از آرایه تضاد درس متن های ادبی باعث به وجود آمدن فضاهای خالی متفاوت و مقایسه بین مسائل طرح شده می شود که بر تاثیر گزاری آن می افزاید.
تمرین ۲: همان گونه که گفته شد، دامنه موضوعات قطعه ادبی همه قلمروهای زندگی از سوگ و سور، محبّت و نفرت، کامیایی و ناکامی و پدیده های عینی و خیالی است. قطعهای ادبی درباره یکی از موضوعات مورد علاقه تان بنویسید.
جواب: بند مقدمه: فرصت ها مثل ابر می گذرند، پس فرصت های خوب را غنیمت بشمار.
بند میانی (بدنه): می گویند زمان طلاست. راست هم می گویند، زیرا هیچ چیز به اندازه زمان ارزش ندارد، زیرا اگر در گذشته کار اشتباهی انجام داده باشید، نمی توانید به گذشته برگردید و اشتباه خود را اصلاح کنید. بدون تردید وقت و فرصت بزرگترین سرمایه گرانبها و بی نظیری برای بشر است که می توان با استفاده از آن، در تمام زمینه های زندگی موفق بود.
زمان و وقت یعنی فرصتها، ساعتها، روزها، ماهها و سالها و همچنین دقیقهها و ثانیههایی که بهره گیری از آنها به انسان کمک می کند.
مثلاً کسی که می داند فردا شیمی امتحان دارد، می تواند امتحانش را در عرض ۲ یا ۳ ساعت بخواند و کارش را تمام کند یا تمام روز را به مطالعه درس ریاضی بپردازد، اما در واقع حواسش به بازی فوتبال است و چیزی از درسش نمی فهمد که هیچ آن چیز هایی هم که خوانده بود هم یادش می رود و همه چیز را با هم قاتی می کند.
یا تیم فوتبالی که در مدت زمان کوتاهی به لطف وقت اضافه ای که داور در اختیار آنها قرار می دهد، با استفاده خوب از همان مدت زمان کوتاه، نتیجه بازی را به کلی تغییر می دهند.
بند پایانی (نتیجه): وقت یا زمان حیات انسان می باشد و سرمایه ای است که بالاتر از آن نیست، اما در عین حال می تواند «سرمایه» نیز باشد.
در پاسخ حکایت نگاری صفحه ۵۷ نگارش دوازدهم خواهیم داشت:
حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.
اعرابی ای را دیدم در حلقۀ جوهریانِ بصره که حکایت همی کرد که وقتی در بیابان راه گم کرده بودم و از زاد معنی با من چیزی نبود و دل بر هلاک نهادم که ناگاه کیسه ای یافتم پر مروارید. هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریان است و باز آن تلخی و نومیدی که بدانستم که مروارید است.
در بیابان خشک و ریگ روان / تشنه را در دهان چه دُر چه صدف
مرد بی توشه کاوفتاد ز پای / بر کمربند او چه زر چه خزف
در حال عبور از جایی بودم که چشمم به عرب بیابان گردی خورد که بین جواهر فروشان بصره نشسته بود و با همه وجودش داستانی را برای آن ها تعریف می کرد. او با شور و شوق می گفت : یک روز بدون هیچ آب و غذایی در بیابان گم شده بودم و فکر می کردم که دیگر می میمیرم اما در همین نا امیدی ناگهان کیسه ای پر از مروارید های زیبا و ارزشمند پیدا کردم. اول که کیسه را پیدا کردم خیلی خوشحال شدم چون فکر می کردم داخل آن غذا و نانی وجود دارد اما بعد از باز کردنش دچار غم و اندوه شدم زیرا در آن لحظه برای من انسان گرسنه و تشنه هیچ چیز جز غذا برای من ارزشمند تر نبود.
برای کسی که ناتوان و تشنه در بیابانی گم شده است مهم نیست چیز با ارزشی یا کم ارزشی پیدا کند زیرا در آن شرایط برای او فقط آب و غذا ارزش دارد و او را نجات می دهد.
نتیجه گیری
در بیابان خشک و سوزانی که هیچ جنبنده ای توان زندگی ندارد برای انسان تشنه هیچ چیزی ارزش آب را ندارد. هر چیزی زمانی ارزش دارد که در زمان مناسبی اتفاق بیفتد. به عنوان مثال در بیابان برای انسان فقیر و گرسنه شلغم پخته به مانند نقره ایی با ارزش است.
در این بخش، مروری بر جواب صفحه ۴۷ تا ۵۴ نگارش دوازدهم انجام داده شد. با اضافه کردن عبارت “حاشیه نیوز” در آخر جستجوهای درسی خود در گوگل، به بهترین پاسخ ها دسترسی خواهید داشت. لطفاً به خاطر داشته باشید که ابتدا سعی کنید پاسخ سوالات را خودتان بیابید و سپس برای بررسی صحت آن به این پاسخ ها مراجعه کنید. اگر سوالی دارید، آن را در قسمت دیدگاه بپرسید تا معلمان و کارشناسان ما به آن پاسخ دهند.